اغلب رمان های اوتس را داستان هایی از زندگی طبقه متوسط آمریکایی با نثری زنانه و حفظ سبک مستقل خودش می دانند:
"دخترخاله" ها تشریح روانکاوانه دو کاراکتر در دو وضعیت متفاوت از یکدیگر که نسبت فامیلی بهانه ای شده تا میانشان پیوندی برقرار شود.داستان شرح نامه نگاری "فریدا مورگنشترن" و "ربکا اشوارت " است که یکی استاد ممتاز مردم شناسی در دانشگاه شیکاگو و دیگریکه از متن نامه اش در می یابیم که:
"من به هیچوجه تحصیلات دانشگاهی شما را ندارم، و از این بابت خیلی شرمندهام. نه تنها کالج نرفتهام، بلکه دبیرستان را هم تمام نکردهام".
در پایان نامه های نخستین،فریدا با نوشتن سمتش در انتهای هر نامه،جایگاهش را در دانشگاه شیکاگو و فاصله اجتماعی اش را به ربکا و مخاطب گوشزد می کند و ربکا با استفاده از لحن صمیمی در نامه هایش،تواضع و اشتیاقش را نسبت به دیدار دخترخاله گم شده اش.با تداوم نامه نگاری میان این دو ،رفته رفته در می یابیم که فریدا بر خلاف جایگاه اجتماعی اش به دلیل گذشته تلخی که پشت سر گذاشته،دارای جراحت های روحی عمیقی است که اکنون با یافتن دخترخاله گمشده اش،به باز گویی شان می پردازد تا التیام یابد.از بین رفتن بیگانگی میان آن دو با کوتاهی معارفه های فریدا در امضاینامه های آخرش و لحن صمیمی اش و تغییر تعابیرشان در خطاب کردن یکدیگر،به مخاطب نشان داده می شود.
در ضمن نامه ها،به وقایع سال های 1941 و نسل کشی یهودیان در جریان هولوکاست پرداخته می شود.هر دو شخصیت به نوعی قربانی خشونت هستند یکی قربانی جنگ و دیگری قربانی خشونتی خانگی:"خب، موضوع دیگری را هم به تو میگویم: در ماه مه 1949 پدرم، که گورکن بود، خاله آنای تو را کشت و میخواست مرا هم بکشد، ولی تیرش خطا رفت، تفنگ را برگرداند طرف خودش و خودش را کشت. من که آن موقع سیزده سالم بود، با او گلاویز شده بودم تا تفنگ را از دستش بگیرم و واضحترین خاطرهام از آن دوران صورت او در آن لحظههای آخر است و آنچه از صورتش ، از جمجمهاش و از مغزش باقی مانده بود و گرمای خونش که روی من پاشیده بود. "تجربیات و دردهای مشترک می تواند انسان ها را از اقلیم های متفاوت به یکدیگر نزدیک کند.اگر چه به غیر از المان هایی که نویسنده از طریق کاراکتر ها به ما ارائه می دهد (و با شرح جزئیات خاطرات کودکی شان و عکس های به جا مانده و شرح وقایعی از سال های دور که می تواند ساخته و پرداخته ذهن ربکا بر اساس خواندن کتاب خاطرات فریدا باشد)هیچ گونه دلیل دیگری برای ادعای ربکا مبنی بر آن که دختر خاله فریدا است،وجود ندارد؛اما تنهایی مشترک آن ها ما را وا می دارد که بپذیریم آن ها واقعا دختر خاله هستند!بستر سازی های زیبا و یک دست نویسنده به باور پذیری داستانش کمک رسانده است.اما برای من این دلیل کافی نبود!احساسی به من می گفت که نویسنده بخشی از خودش را در این داستان روایت کرده،چرا که تنها تجربیات شخصی و لمس واقعه ای از نزدیک،می تواند در فضاسازی به این اندازه ملموس، به نویسنده اثر مدد برساند.رمان"دخترگورکن"داستان دیگری از همین نویسنده است که شرح ماجرای دختری به نام"ربکا شوارت" است.
"دختر آنا و جیکب شوارت، یهودی هایی که در جست وجوی امنیت و آزادی برای خود و فرزندان شان از آلمان تحت سلطه هیتلر به امریکا گریختند. ربکا در قایقی در اسکله نیویورک به دنیا می آید.به خاطر تولد نامنتظره اش فردی متفاوت در خانواده و به خاطر عجیب بودن خانواده اش فردی متفاوت در کشورش است.ناتوانی جیکب در سازگاری خود با جامعه یی که با بی اعتنایی با او برخورد می کرد و رنجش عمیقش از تنزل جایگاهش؛ از معلمی فرهیخته به کارگری تنگدست که گورهای مردمانی را که آنها را حقیر می پنداشت می کند، به تراژدی می انجامد."*3
شخصیت این داستان هم نامش ربکا است و شاید برایتان جالب باشد که بدانید او نیز یک پسر دارد!
این سطر ها نیز توجه من را به خودشان جلب کرد و به من اطمینان دادند که حدسم در خصوص جویس کرول اوتس و اقتباسش از واقعیت،صحیح بوده است:
«پس از مرگ والدینم، در سال 2000 و 2003، حس کردم فرصتی است به گذشته بیندیشم و تجسم کنم چه حسی دارد اگر خودم را جای مادربزرگم بگذارم.» روی کاناپه مخملی پروپیمان، اوتس پیکری باریک و نحیف اما صدایی گرم و گیرا دارد. «رمانی تخیلی است اما براساس زندگی مادربزرگم به عنوان دختر گورکن و زندگی او پس از فروپاشی خانواده اش شکل گرفته. مثل ربکا، تو کارخانه کار می کرده و در سنین پایین ازدواج کرده. شوهری بددهن و الکلی داشته که مادربزرگم را با پسربچه یی- پدر من- ترک می کند. فقط همین طرح کلی را از تاریخچه خانواده ام داشتم، اما فقط همین بود، هیچ کس درمورد گذشته ها چیزی به زبان نمی آورد. هرگز عکسی از پدربزرگم ندیدم، هرگز در مورد او چیزی نمی گفتند و البته در مورد والدین مادربزرگم هم هرگز چیزی نشنیدم. سرگذشت خانواده ام پر از وصله های سکوت است. مجبور شدم از تخیلم زیاد استفاده کنم.»"*4
دانستن این واقعیت نه تنها از ارزش ادبی این داستان نمی کاهد بلکه بر بار معنایی و زیبا شناختی آن می افزاید.در مجموع دختر خاله های اوتس سفری به تاریخ،کنکاشی در رنج های انسانی و برتری دادن به "عشق" به واسطه نوستالژی ترین راه ارتباطی یعنی نامه نگاری است و چه شیوه ای بهتر از نامه برای بیان آنچه که سخت به زبان می رسد.
" فریدای عزیز،
چقدر نامهات را دوست داشتم، باعث شد دستهایم بلرزد. مدتها بود نخندیده بودم. یعنی به شیوه خاص خودمان نخندیده بودم.
این شیوه، شیوه نفرت است. من عاشقش هستم. گو این که آدم را از درون مثل خوره میخورد."*1-به نقل از:ماهنامه ادبی هنری گلستانه – سال دهم – شماره 116 – دی 1390
*2-هنر داستان نویسی اثری از دیوید لاج
*3-گاردین، 10 سپتامبر2007
*4-همان/.